مجنون به فنا رفت و ازو هم پسری نیست
افسوس که از آتش عشقت خبری نیست
گنجشک دلش قدر گل سرخ نحیف است
فرمان بدهی یا ندهی... کرک و پری نیست
چون شاخه شکسته ست نبر تیغ به سویش
زخمی شده را طاقت زخم دگری... نیست
من با تو پر از خاطره ی شور و نشاطم
رفتی و ازین خاطره اصلا خبری نیست
از دوری تو پشت مرا دال کشیدند
تا کی بدوم سوی تو دیگر کمری نیست...
مائده حسن نژاد
مردم ما تُوو روزای محرم حال و هوا و حسّ خوبی دارن
دو دستاشون خالیهِ اما باعشق، برا آقا سنگ تموم می زارن
به احترام نام پاک خورشید ، سایه ها رنگ ارغَوون می گیره
تُوو کوچه ها بازم به عشق آقا ، حسین حسین گفتنا جُون می گیره
کوچه به کوچه هیأت و تکیه پا می گیره تُوو خونه های مردم
زخمای زنجیر و علم می بوسه دونه به دونه شونه های مردم
دلها یکی تعبیر رویا میشن، رودخونه ها وصل به دریا می شن
رو شونه ی خاکی و سرد کوچه ، جای هزار رد پا پیدا می شن
دخیل مردمای کوچه بازار ، خُرده گِره به سفره های نذری
این آدما غرق تمنّا می شن، پیش تموم سفره های نذری
حیف تُوو این روزا بازم دوباره ، آدما رو سیا سفید ببینی
تُوو چشم تو چنتا حسینی باشن مابقی رو همه یزید ببینی
ایرونی ها تُو هر لباسی باشن تُو این روزا همه حسینی هستن
نقاب و صورتک به چهرشون نیست ، صاف و زلال اونچه می بینی هستن
درد دلا بعضیا گفتنی نیست یه سارِ بی ترانه موندنی نیست
یه دشت با قطره بارون بهشت دو چشم با یه سیل شستنی نیست
ترانه از مجتبی محمد نژاد عمران
تلخ تلخم!گریه دارم،مهربان!طوری م نیست
حال من خوب است، مثل حال تان طوری م نیست
باز مردم آب پاکی روی دستم ریختند
ناگهان،حالم بد است و ناگهان ، طوری م نیست
در درونم زخم های کهنه لب واکرده اند
شعر! ای آتش میان استخوان، طوری م نیست!
آن تویی؛ ببر بیابانی که در چنگال تو
این منم؛زخمی غزال نیمه جان، طوری م نیست
قارچ ها از نوک انگشتان من قد می کشند
سمی ام در خویش اما باغبان، طوری م نیست
درد دارد قطره قطره،نوش جانم می کند
»قهوه«ای هستم درون استکان طوری م نیست
دست می افشانم و هی پای می کوبم،به خاک
قرص تب بر،قرص هذیان،قرص نان،طوری م نیست
من »اوستا« خوانده ام، تکفیرم ای زرتشت پیر
کفر می ورزم به چشم این و آن، طوری م نیست
شهر می گوید جنون شعر دارم، ای جنون
کاش می دادی به این مردم نشان، طوری م نیست
سید محمدعلی رضا زاده
تا ابد بغض ِ منِ غم زده کال است عزیز!
دیدنِ گریه ی تمساح محـال است عزیز!
تا شمــا خانــــه اِتان سمتِ شمــالِ دهِ ماست
قبله ی دهکده مان سمتِ شمال است عزیز!
پنجـــــره بین ِ من و توست مرا بـــوسه بزن
بوسه از آن طرفِ شیشه حلال است عزیز!
ماهِ من عکس تو درچشــمه گِل آلـوده شده
عیب از توست ببین چشمه زلال است عزیز! ادامه مطلب...
«چمدان»
همدمم اشک روان است بماند پیشت
این غزل نیست،رمان است بماند پیشت
دل به هرکس بدهی عاقبتش یکسان است
دل کشی رسم جهان است بماند پیشت
ساک بستی و ستون های وجودم لرزید
رفتنت بار گران است بماند پیشت
این خطوطی که به پیشانی من افتاده
اثرات چمدان است...بماند پیشت
رفتی و هر قدمت یک دهه پیری آورد
این، همان مرد جوان است بماند پیشت
آن که چون غار علیصدر مسنم کرده
خاطرات همدان است...بماند پیشت
***
هم نفس بعد تو از مرگ خوشم می آید
مثل تو پر هیجان است... بماند پیشت
« مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد »
مادرم دل نگران است......
کاظم ذبیحی نژاد
.: Weblog Themes By Pichak :.