سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

از ازدحام این همه بیمار میترسم

از بند این زندان بی دیوار میترسم


از روشن اندیشان کوته فکر شهرآشوب

از میل کردن با تم نشخوار میترسم


معشوق میرقصد به ساز ناکسان و من

از این وحوش پست آدم وار میترسم


من مثل شیر صید از کف داده در رخوت

من مثل شیر از طعنه ی کفتار میترسم


هر روز مرگ آرزو را ختم میگیرم

هر روز از این ختم پر تکرار میترسم


انگار از اول سر سازش ندارد شعر

تا مینویسم میشود غم بار ، میترسم


من مرد تنهای شب شهر غزل حالا

از مرد، تنهایی و شعر انگار میترسم


رنگین کمان بی فروغ رنگ و رو رفته

باور بکن باور بکن بسیار میترسم

 

محمد حیدری

 

 





تاریخ : دوشنبه 94/7/13 | 11:2 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

اصطکاک قلم روی کاغذ

باید از درد تازه بنویسم

قصه ی مرده شور را یک بار

از زبان جنازه بنویسم


جور دیگر به بزم شعر بروم

جور دیگر به غم نگاه کنم

جور دیگر تمام دفتر را

با بزاق قلم سیاه کنم


بگذرم از کلیشه ی کلمات

خودم اینبار دهخدا باشم

دل به دریای واژه ها بزنم

یا که دریای واژه ها باشم


دفتر شعر واژه چین کنم و

شاعرانه در آن قدم بزنم

کلمات را بهم اضافه کنم

اتفاق دوباره ای رقم بزنم


اتفاقی شبیه آنچه که نیست

مثل من که نباید این باشم

مثل من که شبیه فواره

باید آواره ی زمین باشم


و معلق میان برزخ شعر

بیتهایی که گنگ و تب دار است

و غزل که به حول محور عشق

مبتلا به سکون و تکرار است


مبتلا به سکوت شد شاعر

شاید این بیت آخراست شاید

یا که سقراط شعر باید بود

بایدی هست بی گمان باید


واژه ای جای عشق بگذارند

تا مباد شاعری دریده شود

و دعا میکنم ز دامن عشق

 دست نامحرمان بریده شود


محمد حیدری






تاریخ : دوشنبه 94/6/9 | 1:4 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر


  • paper | خرید اینترنتی | ماه موزیک