سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 بگذار زمان روی زمین بند نباشد

حافظ پی اعطای سمرقند نباشد

 

بگذارکه ابلیس دراین معرکه یک بار

مطــرود ز درگـــــاه خداوند نبــاشد

 

بگذار گنــــاه هـــوس آدم و حــــــوا

بر گردن آن سیب که چیدند نباشد

 

مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ایکاش

این قصـــه همــــان قصه که گفتند نباشد

 

ایکاش عذاب نرسیدن به نگاهت

آن وعده ی نادیده کـه دادند نباشد

 

یک بار تـــو درقصــه ی پرپیـــچ و خــم ما

آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد

 

آشوب،همان حس غریبی ست که دارم

وقتی که بــه لب های تو لبخند نباشد

 

درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست

در تک تک رگهای تـــو هر چند نباشد

 

من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر...

زنجـــــیر نگـــاه تـــــو کـــــه پابند نباشد...

 

وقتی که قرار است کنار تو نباشم

بگذار زمـــان روی زمین بند نباشد...

 

رویا باقری


 




تاریخ : سه شنبه 93/10/9 | 1:25 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

 

من زنده نیستم به تمام دلیل ها

بیهوده اند نذر و دعا و دخیل ها

من مرده ام بروی سر و چشم گردنم

هی خاک پشت خاک بریزید بیل ها!

فریاد میزنی که مرا…دوست …ناگهان

گم میشود صدای تو در قال و قیل ها

دستت نمیرسد به بهاری که هک شده ست

روزی بروی قامت سرد فسیل ها

موسای چشم های مرا آب برده است

هی زل نزن به چشم عزادار نیل ها

تو اولین ستاره دنباله دار و من

نسلی که منقرض شده در بین ایل ها

باید پیاده راهی هندوستان شویم

یادی نمی کنند از این خطه فیل ها

 

مهتاب یغما


 




تاریخ : شنبه 93/10/6 | 1:43 صبح | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

 

تلخ تلخم!گریه دارم،مهربان!طوری م نیست

حال من خوب است، مثل حال تان طوری م نیست

 

باز مردم آب پاکی روی دستم ریختند

ناگهان،حالم بد است و ناگهان ، طوری م نیست

 

در درونم زخم های کهنه لب واکرده اند

شعر! ای آتش میان استخوان، طوری م نیست!

 

آن تویی؛ ببر بیابانی که در چنگال تو

این منم؛زخمی غزال نیمه جان، طوری م نیست

 

قارچ ها از نوک انگشتان من قد می کشند

سمی ام در خویش اما باغبان، طوری م نیست

 

درد دارد قطره قطره،نوش جانم می کند

»قهوه«ای هستم درون استکان طوری م نیست

 

دست می افشانم و هی پای می کوبم،به خاک

قرص تب بر،قرص هذیان،قرص نان،طوری م نیست

 

من »اوستا« خوانده ام، تکفیرم ای زرتشت پیر

کفر می ورزم به چشم این و آن، طوری م نیست

 

شهر می گوید جنون شعر دارم، ای جنون

کاش می دادی به این مردم نشان، طوری م نیست

 

سید محمدعلی رضا زاده


 




تاریخ : جمعه 93/10/5 | 12:30 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

  

یک عشق بی ملاحظه چون تیغ بر گلوست

فریاد اگر نمی کشم از ترس آبروست

 

این سمت دشمنان قسم خورده در کمین

آن سو کشیده اند کمان ابروان دوست

 

وقتی پلی شکسته فقط مانده پشت سر

ناچارم از ادامه ی راهی که پیش روست ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 93/10/5 | 12:24 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

  • paper | خرید اینترنتی | ماه موزیک