اندکی غم داشت چشمان تو، حالا بیشتر
زندگی با عشق اینطور است: پرتشویشتر
خویشتنداری و این خوب است اما فکر کن
روزگاری میرسد من با تو قوم و خویشتر…!
گاه با امواج گیسو، گاه با یک طره مو
گاه نیش کوچکی کافیست، گاهی نیشتر
یک نظر گفتند در اسلام تنها جایز است
حیف! با حسرت دلت را میشد از این ریشتر…
احتیاجی نیست با من آبروداری کنی
من تو را آشفتهتر هم دیدهبودم پیشتر
هرچه میخواهد دل تنگت بگو با آنکه من
مطمئنم تو از اینها عاقبتاندیشتر…
مژگان عباسلو
جاده ای سخت را نشان دادی، قول دادیم همقدم باشیم
بعدها حرف شد که برگردیم، یا گرفتار پیچ و خم باشیم
تیغ بین غلاف ها گم شد، مرد زیر لحاف ها گم شد
این همه کاغذ سفید، ولی جوهری نیست تا قلم باشیم
گردن فربه ستم نشکست، حال بین دو راه ناچاریم:
یا ستم دارمان زند یا ما دست در گردن ستم باشیم
شهر در خون نشسته است ولی باز هم شعر سرخی لب یار!
غیرتم می کشد نشد یک بار، قدر یک بیت محتشم باشیم
از عزا جز غذا نفهمیدیم، حرفی از کربلا نفهمیدیم
تا به کی دست ها قلم بشوند، ما پی دسته و علم باشیم
بس که دل زخم از فلک خورده ست، کاسه صبرمان ترک خورده ست
ای قدم های تو به چشم زمین! تا به کی زیر پای غم باشیم؟
گرچه با این زمانه ی بی رحم، از ظهور تو نیز می ترسم
ترسم از جنگ در کنار تو نیست، وای اگر روبروی هم باشیم
وقت گفتن اگر چه آسان است، انتظار آتش است در کف دست
پس کجا مانده اند منتظران؟ نکند مثل قبل کم... باشند
علی کریمان
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
***
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
سید حمیدرضا برقعی
.: Weblog Themes By Pichak :.