سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 94/3/5 | 1:57 صبح | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر




تاریخ : سه شنبه 94/12/25 | 10:27 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

 

زدم به کوچه خیابان شبانه از دستت

هراسم این شده ناباورانه از دستت-


دهم، پرنده ی مغروری ام که حاضر شد

...خودش به سمت تو آید وَ دانه از دستت


که نوک به نوک برود فتح شانه ات بکند

...به اوج تو برسد، تن تنانه از دستت


به یاد کافه ای افتاده ام که در آن روز

گرفته ام عطشی محرمانه از دستت


نگاه خواهر من زیر چشمی از اینکه

گرفته دست من عطر زنانه از دستت


جدل میان من و خانواده ام هیهات

حکایتی شده ای توی خانه، از دستت


تمام دار و ندارم فقط همین قلب است

و تا همیشه کلید خزانه در دستت...

 

بهزاد عباسی





تاریخ : دوشنبه 94/8/4 | 6:40 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

 

تا شرح دهم منزلت خیره سری را

بر دوش کشیدم همه جا در بدری را


جز سینه پر درد به ما ارث ندادند

حالا چه کنم این همه ملک پدری را


ماندیم که لبهای تو را تلخ بنوشیم

تا باز کنی بسته آن قند دری را


سخت است ببرم و به دنبال بیفتم

این پای به گل مانده و یار سفری را


از شوخی آن مردم ظالم بنویسید

تقدیر من سوخته لب شکری را


تاریخ تنت را اگر از نوبنویسند

دیوانه کند نسل جریر طبری را


در پرده ات آورد و سپس حسن ترا گفت

می خواست خدا باب کند پرده دری را

 

رضا سلیمانی





تاریخ : دوشنبه 94/7/13 | 11:6 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

 

 

از ازدحام این همه بیمار میترسم

از بند این زندان بی دیوار میترسم


از روشن اندیشان کوته فکر شهرآشوب

از میل کردن با تم نشخوار میترسم


معشوق میرقصد به ساز ناکسان و من

از این وحوش پست آدم وار میترسم


من مثل شیر صید از کف داده در رخوت

من مثل شیر از طعنه ی کفتار میترسم


هر روز مرگ آرزو را ختم میگیرم

هر روز از این ختم پر تکرار میترسم


انگار از اول سر سازش ندارد شعر

تا مینویسم میشود غم بار ، میترسم


من مرد تنهای شب شهر غزل حالا

از مرد، تنهایی و شعر انگار میترسم


رنگین کمان بی فروغ رنگ و رو رفته

باور بکن باور بکن بسیار میترسم

 

محمد حیدری

 

 





تاریخ : دوشنبه 94/7/13 | 11:2 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

  • paper | خرید اینترنتی | ماه موزیک