چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب
کی بشکند سکوت مرا بی گدار، لب
تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم
ناقابل است سهم تو یک قندهار،لب
«بودا» دل من است که تخریب می شود
بوسه است مرهم دل و مرهم گذار: لب
می رقصمت چنین که تویی در نواختن
نی: لب،کمانچه: لب،دف و چنگ و دوتار: لب
در حسرتم که اول پاییز بشکفد
بر شاخه ات شکوفه ی سرخ انار _لب_
کبری موسوی قهفرخی
تاریخ : یکشنبه 93/12/17 | 10:46 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.