مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر
بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر ادامه مطلب...
دشت یک اتفاق صورتی است مثل افسانه های کودکی اممثلا عین راه ابریشــــم مثلا عین کـــــــــوه دالاهـــــو
روستای نجیب شعر من است باغ اندام تو وجب به وجبچشم داری غزل غزل بادام، گونه داری بغل بغل لیمــو
تو که شاعر نبوده ای خاتون تا بدانی چه لذتی داردچیدن بوســـه از کبودی لب دیدن باد لای خرمن مو
ما لنا غیر دفتر من شعر کتبت بالدمی علی الاوراق :السلام علیک یا محبوب او جعلت فداک یا .... بانو !
حامد عسکری
یادش بخیر آن...
یادش بخیر آن روزهای خوش خیالی
گفتم تو از آنِ منی، گفتی چه عالی
من کوه یخ بودم، تو دستم را گرفتی
یک کوه را آتش زدی با دست خالی
وقتی نفس هامان به هم میخورد، انگار
جان می گرفت از عطرشان گل های قالی
تا ابرها رفتیم، من گفتم محال است
جغد جدایی بگذرد از این حوالی
تا اینکه روزی دست دنیا سکه انداخت
خط زد بر آن پایان خوب احتمالی
ناگاه از اوج آسمان ها بر زمین خورد
دیگر چه می ماند از این قلب سفالی؟
گفتم بمان، شاید ورق برگشت، گفتی
یادش بخیر آن روزهای خوش خیالی ...
علی کریمان
گیسوانت زیر باران، عطر گندمزار... فکرش را بکن !
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن !
در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعد از سالها
بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار... فکرش را بکن!
سایهها در هم گره، نور ملایم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار... فکرش را بکن!
ابر باشم تا که ماه نقرهای را در تنم پنهان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار... فکرش را بکن
خانهی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیه بر پشتی زده یار و صدای تار... فکرش را بکن! ادامه مطلب...
.: Weblog Themes By Pichak :.