یه شخصی ظاهرش آدم تووی ناهید زندونه
دلشه گرگه ولی چشماش ، شبیه بره می مونه
با برفای زمستونی یه خیشیّ تنی داره
رو قولش هست با پاییز بهارو قال می زاره
شبیه مَردِ ماهیگیر دلش پابند قایق نیست
زبونی میگه دنیامی ولی از دل موافق نیست
به جرم عاشق آزاری یه چندساله توو تبعیده
از این سیاره اخراج و مقیم خاکه ناهیده
خبردارم توو اونجا هم با یک ناهیدی مأنوسه
لب عشقم رو ناهیدی داره هر لحظه می بوسه
خداوند نسل ناهیدو از این منظومه برداره
تا راه شیری پا برجاست باشه مفلوک وآواره
یه قول و صد قسم نامه ازش داشتم که پابنده
حالا من تازه فهمیدم دروغاش شکل سوگنده
با این چشمای بارونی نمی زارم که برگرده
یا جای من تُواین دنیاست یا جای اون که نامرده
ولی با این همه بازم هنوزم دوستِش دارم
سفینهش داره می شینه، درسته دوستِش دارم
ترانه از
مجتبی محمدنژاد عمران
.: Weblog Themes By Pichak :.