تمــــام فرم تنت قابل تصــــــور بود
اگرچه آن تن برفی ت زیر چادر بود
دو نیم دایره از عین عشــــق ابرویت
حباب سینـه ی تو تشنه ی تلنگر بود
خدا چه حوصله ای داشت وقت خلقت تو
چرا کـــــه چهره ی تـــــو قاب مینیاتـور بود
من از سپاه نگاهت شکست می خوردم
درون چشـــــم تـــو صدهــــا گلادیاتـــور بود
کمندِ زلفِ تو یک شهر را به دار کشید
شب نشسته به گیسوت دیکتاتور بود
دوباره من ، من بـــی چاره بودم و تردید
همیشه نان من از دست عشق آجر بود
تفاوت من و تو بیش از آسمان و زمین
تفاوتــــی کــه فقط مایه ی تمسخر بود
تو آن دُری کـــه بدون صدف رهاشده بود
من آن صدف کف دریا که خالی از دُر بود
تو دوست داشتنت معنی ترحم داشت
« علاقه ی تو به من از سر تظاهر بود»
ببخش از اینکه حقایق در این غزل رو شد
برای گفتن ایــن حرفــها دلــــم پــــُر بــــود
صادق فغانی
تاریخ : سه شنبه 93/10/30 | 10:10 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.