ازین سوی خراسان بلکه تا آن سوی کنگاور
چه طرفی بسته ام ای دوست از این نام ننگ آور؟
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور؟
دلم را پیشتر از این به کف آورده ای؛ حالا
زلیخایی کن و پیراهنم را هم به چنگ آور
به دست آور دل آن شاه ترسو را به ترفندی
به لبخندی سر این شیخ ترسو را به سنگ آور
به استقبال شعر تازه ام بند قبا بگشا
مرا از این جهان بی سر و سامان به تنگ آور
فراموشی در این شیشه ست خاموشی در آن شیشه
شرابت هوشیارم می کند قدری شرنگ آور...
علیرضا بدیع
تاریخ : شنبه 93/9/15 | 1:49 صبح | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.