سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادش بخیر آن...



یادش بخیر آن روزهای خوش خیالی
گفتم تو از آنِ منی، گفتی چه عالی

من کوه یخ بودم، تو دستم را گرفتی
یک کوه را آتش زدی با دست خالی

وقتی نفس هامان به هم میخورد، انگار
جان می گرفت از عطرشان گل های قالی

تا ابرها رفتیم، من گفتم محال است
جغد جدایی بگذرد از این حوالی

تا اینکه روزی دست دنیا سکه انداخت
خط زد بر آن پایان خوب احتمالی

ناگاه از اوج آسمان ها بر زمین خورد
دیگر چه می ماند از این قلب سفالی؟

گفتم بمان، شاید ورق برگشت، گفتی
یادش بخیر آن روزهای خوش خیالی   ...

علی کریمان





تاریخ : چهارشنبه 93/8/14 | 1:20 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

  • paper | خرید اینترنتی | ماه موزیک