آسمان وقتی که با دریا دلش یکرنگ نیست
مـاهی افــــتاده در قــلاب هم دلتنــگ نیست
گاه می گـیرد دلــــش با هـر غروب آفــتاب
مرد کشتیبان که سکان دلش از سنگ نیست
پاره شد پیراهــن یوسف، زلیخـــا شرم کن
عشق بنیانش دروغ و فتنه و نیرنـگ نیسـت
چشم هایت راست می گفتند و دانستم چرا
هیچ رنگی در نگــــــــاه آینه بیرنگ نیست
عشـق می افـــتد به جانم ، مثل گـــرگی در رمــــه!
نی بزن چوپان که خوش تر از نی ات آهنگ نیست
طاهره احمدی(ققنوس)
این دل است آخر چگونه خویشتن داری کند؟
باید از عمق ترکها پرده برداری کند
مثل رعد از گریه ات شیون شوم در آسمان
یک نفر باید بیاید عکس برداری کند
کوه ریزش کرده و سوت قطاری مستمر
من نمی بینم جوانمردی فداکاری کند
هر ورق از دفترم را دور این شیشه بپیچ
دفترم از قلب من شاید نگهداری کند
کوچه ساکت می شود از گریه های بی امان
کیست تا امشب بیاید مردم آزاری کند؟
آمدی آتش زدی سوزاندی و رفتی،همین
تا کسی توصیفی از یک زخم...تکراری کند
مائده حسن نژاد
.: Weblog Themes By Pichak :.