زخم زبان تلخ است وقتی مرد باشی
از دید خود کوهی، ولی پردرد باشی
وقتی به چشم آشنا بیگانه باشی
حتی درون شهر خود... شبگرد باشی
سخت است وقتی با نگاهش گر بگیری
اما کنار دوستانش...سرد باشی
در چشم خود او را تمام خود ببینی
در چشم او اما فقط... یک فرد باشی
با ننگ « او هرجور می خواهد...» بسازی
بازیچه ی هربار یک نامرد باشی
با هرکسی او را ببینی بدتر از آن
قانع به هر نوع منطقی آورد باشی
.
.
.
سخت است... آری، حرف او شد مثل هربار
بغض خودت را نشکنی تا مرد باشی
محسن کفشگر
تاریخ : پنج شنبه 93/11/9 | 1:13 صبح | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر
بخشیدن تو گرچه کمی دشوار است
من می گذرم،خدای من بیدار است
یادآوری قصه ی خنجر زدنت
آبستن شرح غزلی تب دار است
از نفرت و از تلنگرت ممنونم
با بودن تو سوژه ی من بسیار است
با بودن تو جامعه محجور شده
کار تو فقط شکستن هنجار است
هی پک بزنی دود شوم،محو شوم
سرگرمی تو کشیدن سیگار است
مائده حسن نژاد
تاریخ : سه شنبه 93/11/7 | 1:17 صبح | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.