سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

  « قصه ی تلخ»

 

اخم هربار تو و حرف رفیقان تلخست

بغض من مثل شراب ته لیوان تلخست

 

"قصه ات" را همه با طعنه برایم گفتند:

"عاشقی که شده از عشق پشیمان!!!" تلخست...

 

من از آن خنده مصنوعی تو فهمیدم

گاه گاهی مزه ی پسته ی خندان تلخست

 

وهنوزم که هنوزست دلم میگیرد

دیدنت با کس و ناکس سرمیدان... تلخست

 

بعد تو زندگیم فرق ندارد با مرگ،

بعد تو رد شدن از کوچه خیابان تلخست...

 

طعم یک خاطره هر قدر که شیرین باشد

وقت یادآوری اش گوشه ی زندان...تلخست!

 

شیر چون پیر شود،گرگ بر او می تازد

دیدن ضجه ی اشک آور سلطان تلخست...!

 

بهتر آنست که از شهر شما کوچ کنم

من شاهین بکشم ناز کلاغان؟! تلخست...!

 

***

 

پر شد از اشک، گمان کردم عوض خواهد شد

طعم این قهوه،ولی حیف کماکان...تلخست!

 

کاظم ذبیحی نژاد


 




تاریخ : دوشنبه 93/11/13 | 3:56 عصر | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر

  • paper | خرید اینترنتی | ماه موزیک